
من بلد نیستم دوستت نداشته باشم
بلد نیستم حرف دلم را نگویم
حتی بلد نیستم نگویم می خواهمت وقتی می خواهمت
بلد نیستم نخندم وقتی باتوم
حتی اخم کنم وقتی ناراحتم
من هیچ کار مهمی را بلد نیستم جز دوست داشتن تو…

عکســـــت را نگــــاه میکنــــم….
آخ کــــه ایــــن عکـــس پیـــر نمیشـــود…
امــــــا…
پیـــــــرم میکنــــد….


چه حس خوبیه......
شبا موقع خواب
عشقت سرشو بذاره رو دستات….
.با موهاش بازی کنی….
چشماشو ببوسی…..
اروم اروم تو بغلت خوابش بگیره….
ولی تو هنوز بیداری…
دوست داری فقط نگاش کنی….
همینطوری که داری نگاهش میکنی….
اشکات سرازیر بشه….
تو دلت پیش خودت بگی….
نباشی ….میمیرم…..

فکر نکن که به پایت می نشینم …
بلند میشوم ، آرام چرخی میزنم و مطمئن میشوم که نیستی
بعد برمیگردم سَرِ جایم ، سرم را میگذارم روی زمین و می میرم !

میخواهم آنقدر بو بکشم تو را که ریه هایم پر شود از عطر تنت
که هوا داشته باشم برای نفس کشیدنم وقتی کنارم نیستی …

کنارم که هستی زمان هم مثل من دستپاچه میشود
عقربه ها دوتا یکی میپرند
اما همین که میروی تاوان دستپاچگی های ساعت را هم من باید بدهم
جانم را میگیرند ثانیه های بی تو…

مردم که تـــــــــــــو باشی
زن بــودن خوب است
از میان تمام مذکــر های دنیـــــــــــــا
فقــط کافیست پای تـــــــــــو درمیــان باشد
نمیدانی برای تـــــــــــو خانوم بودن چه کیفی دارد!!

برای زن که نباید زیاد شعر نوشت ، باید برایش مدام شعر خواند .
مهم نیست که شعر مال او باشد یا نه ، زن دوست دارد معشوقش برایش شعر بخواند
و وقتی در شعر حرفی از بوسه می آید اورا ببوسد ،
وقتی حرفی از گیسو باشد موهایش را نوازش کند
و اگر کار شعر به جدایی کشید ، محکم دست زن را بفشارد و بگوید :
اما من که تورو تنها نمیزارم …